غزل شمارهٔ ۲۸۸۷
بده ای کف تو را قاعده لطف افزایی
کف دریا چه کند خواجه به جز دریایی
چون تو خواهی که شکرخایی غلط اندازی
ز پی خشم رهی ساعد و کف میخایی
صنما مغلطه بگذار و مگو تا فردا
چون تویی پای علم نقد که را میپایی
ترشم گفتی و پیش شکر بیحد تو
عسل و قند چه دارند به جز سرکایی
گر چه من روترشم لیک خم سرکه نیم
ور چه هر جا بروم لیک نیم هرجایی
گر تو خوبی و منم آینه روی خوشت
پیش رو دار مرا چونک جهان آرایی
نی غلط گفتم سرمست بدم زفت زدم
کی بود آینه را با رخ تو گنجایی
نو فسونی است مرا سخت عجب پیشتر آ
تا به گوش تو فروخوانم ای بینایی